احساسات سرمایه گذاران کشک نیست

تحلیل فاندامنتال و تحلیل تکنیکال و تحلیل تکنومنتال کشک است ولی احساسات سرمایه گذاران کشک نیست!
احساسات سرمایه گذاران مستقیما با تحلیل ذهنی ارتباط دارد.
اگر برگردیم به عقب و نیم نگاهی به سابقه تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکی بیاندازیم، می بینیم که حدود ۴۰ یا ۵۰ سال پیش متولد شده اند.
ولی اگر سابقه تحلیل ذهنی را بررسی کنیم، متوجه می شویم که با تولد من و تو، متولد شده است.
سیگنالِ گرفتن و رها کردن سینه مادر طبق اسیلاتور RSI !
از همان دوران نوزادی با همان مغز کوچک و رشد نیافته دنبال تحلیل ذهنی بودیم!
سینه های مادرمان را کامل می شناختیم و از آن شیر می خوریم،
محیط اطراف و آدم های دور و برمان را به دقت نگاه می کردیم،
با دیگران ارتباط برقرار می کردیم حتی بدون اینکه حرف زدن بلد باشیم،
می خندیدیم، گریه می کردیم، عصبانی و ناراحت می شدیم، جیغ می زدیم،
کم کم بزرگ و بزرگ تر شدیم و بیشتر از قدرت ذهن و احساسات استفاده کردیم و تا زمان مرگ هم این داستان ادامه دارد…
ما سینه های مادر را با کمک ذهن و احساسات می شناختیم نه با تحلیل بنیادی و تکنیکی!
مثلا نمی گفتیم که حجم سینه های مادر چقدر است، کوچک است یا بزرگ! یا اخبار سیاسی و اقتصادی چقدر شیر مادر را کم یا زیاد کرده است!
یا نمی گفتیم که طبق اسیلاتور RSI ، شیر مادرمان الان در منطقه اشباع خرید یا فروش قرار دارد!
اشباع خرید یعنی آنقدر شیر خورده بودیم که دیگر هر لحظه طبق این اسیلاتور، احتمال کاهش تقاضا و رها کردن سینه مادر وجود داشت!
ولی این اتفاق نمی افتاد و تقاضای ما روی ذهن و سینه های مادر اثر می گذاشت!
و با وجود اینکه اسیلاتور، سیگنال رها کردن سینه مادر را داده بود، ما همچنان محکم آن را می گرفتیم و ول نمی کردیم! 🙂
اشباع فروش یعنی آنقدر سینه های مادر پُر از شیر شده بود که با دیدن گریه ما، فکر می کرد که گرسنه هستیم و به زور می خواست به ما شیر بدهد!
با وجود اینکه سیگنال گرفتن سینه های مادر صادر شده بود ولی این اتفاق نمی افتاد!
- چون ما به هر دلیل دوست نداشتیم شیر بخوریم!
- شاید بغل مادر را می خواستیم،
- شاید دلمان درد می کرد، شاید پوشک مان را کثیف کرده بودیم 🙁 ،
- ولی گرسنه مان نبود و نمی خواستیم سینه مادر را بگیریم.
پس همانطور که سینه های مادر تعیین کننده مقدار شیری که می خواستیم بخوریم نبود،
اندیکاتورها و اسیلاتورها و اخبارها و اطلاعات شرکت ها هم تعیین کننده مقدار پولی که می خواهیم نیست.
یعنی برای ذهن من و تو فرقی نمی کرد که سینه های مادرمان شیر دارد یا ندارد، در منطقه اشباع خرید است یا اشباع فروش!
حتی اگر شیر مادر تمام شده بود با ارتباط ذهنی که برقرار می کردیم،
به مادر کمک می کردیم تا با هورمون های اُکسی توسین و پرولاکتین، که به دستور مغزش ترشح می شود، دوباره شیر تولید کند!
یعنی تحلیل ذهنی من و تو بود که تعیین می کرد سینه های مادرمان چقدر به من و تو شیر بدهند.
فقط یک چیز می خواستیم و آن هم فقط شیر بود.
الان هم از بازار بورس فقط یک چیز می خواهیم و آن هم فقط پول است.
قدرت ذهن و احساسات سرمایه گذران
ذهن و احساسات سرمایه گذاران باعث می شود که تحلیل های فاندامنتال و تکنیکال اشتباه از آب درآیند.
خیلی از سرمایه گذاران اطلاعی از تحلیل بنیادی و تکنیکی ندارند و نمی دانند که عرضه و تقاضا چیست
ولی قادر هستند که قیمت ها را به دلخواه خود تغییر دهند و به بالا یا پایین بکشانند.
یعنی هر وقت که دوست داشته باشند سینه های مادرشان را می گیرند و آنقدر می خورند تا به منظقه اشباع خرید برسد!
وقتی که سیر شوند آن را رها می کنند تا دوباره پُر شود یعنی به منطقه اشباع فروش برسد و دوباره اگر دوست داشته باشند با هیجان و گرسنگی زیاد آن را می گیرند!
اگر سرمایه گذاری مبتدی یا متوسط باشی به احتمال خیلی زیاد با من مخالفت خواهی کرد!
ولی وقتی مدتی از سرمایه گذاری تو بگذرد و حساب کتاب کنی ببینی نه تنها سود نکردی بلکه ضررهای سنگینی هم در کارنامه سرمایه گذاری تو ثبت شده است،
آن وقت متوجه می شوی که تحلیل فاندامنتال و تحلیل تکنیکال کشک است ولی تحلیل ذهنی و احساسات سرمایه گذاران کشک نیست و مثل شیر مادر شیر خالص است!
اگر من شیر خالص بخواهم با کمک ذهن و احساساتم به آن می رسم،
و لازم نیست که کشک بخرم تا بفهمم شیر چیست و به شیر برسم!
ولی خُب خیلی از سرمایه گذاران چون می خواهند زودتر احساسات شان را ارضا کنند، دنبال مسیرهای میان بر می گردند.
ولی هیچ وقت مسیر میان بر را پیدا نمی کنند و با تماشای شعبده بازی دیگران، منتظر معجزه می مانند تا همه چیز درست شود!
شعبده بازی در بازار بورس
وقتی که تحلیل بنیادی سالار بود، تحلیل تکنیکال را تعداد کمی از سرمایه گذاران استفاده می کردند.
البته خیلی از سرمایه گذاران، تحلیل گران تکنیکال را دیوانه تلقی می کردند!
و حتی خیلی از موسسات مالی و اعتباری بزرگ، تحلیل تکنیکال را نوعی شعبده بازی می دانستند!
البته الان کاملا برعکس است.
نظر شخصی من این است که:
تحلیل فاندامنتال و تحلیل تکنیکال و تحلیل ترکیبی یعنی تکنومنتال، فقط شعبده بازی است!
چون تنها چیزی که قیمت ها را جابجا می کند فقط احساسات سرمایه گذاران است.
ولی لازم می دانم شعبده بازی را یاد بگیریم تا فریب آقازاده بورس را نخوریم!
آقازاده بورس می داند که تو پول بیشتر را برای چه می خواهی!
کاملا با احساسات سرمایه گذاران آشنا است و می داند که در ذهن تو چه می گذرد و چه می خواهی.
- می خواهی به دیگران کمک کنی
- می خواهی رئیس خودت باشی و دیگران به تو دستور ندهند
- می خواهی کارخانه خودت را راه اندازی کنی
- می خواهی خانه رویایی خودت را بخری
- می خواهی با ماشین آخرین مدلت در خیابان ها ویراج بدهی
- می خواهی با بهترین دوستانت در بهترین رستوران غذا بخوری
- می خواهی شب با کسی که دوست داری در تخت خواب بخوابی
- می خواهی…
آقازاده بورس به کمک الگوهای شعبده بازی، ذهن بازار را که همان ذهن و احساسات سرمایه گذار است در دست می گیرد و هر طور که دوست داشته باشد تو را سرگرم می کند.
البته ناگفته نماند خیلی از افراد کلاهبردار که حتی تحلیل گر واقعی هم نیستند و فقط شعبده بازی یاد گرفته اند،
خیلی راحت تو را فریب می دهند و جیبت را خالی می کنند!
شعبده بازی شکاف واقعیت را پُر نمی کند
وقتی شعبده بازی را یاد بگیری تازه متوجه می شوی که آن چیزهایی که به تو نشان می دادند واقعیت نبودند و فقط در چشمان تو واقعی به نظر می رسیدند.
شکاف واقعیت یعنی بین چیزی که باید باشد با چیزی که واقعا هست اختلاف زیادی وجود دارد
و تو دنبال این هستی که شکاف بین آن ها را پُر کنی و به واقعیت برسی.
وقتی پایه و اساس شعبده بازی (تحلیل فاندامنتال) و الگوها و مدل های شعبده بازی (تحلیل تکنیکال) را یاد می گیری،
دیگر مثل قبل ارضا نمی شوی و با کمال تعجب می بینی هنوز نتوانسته ای شکاف واقعیت را پُر کنی،
چون واقعیت چیز دیگری است!
واقعیت این است که تو می خواهی به سودهای بزرگ برسی،
تو می خواهی به پول های واقعی، مستمر و بیشتری برسی،
تا با استقلال مالی زودتر خودت را بازنشسته کنی،
تا به واقعیت های دیگری که در ذهنت ساخته ای برسی،
و در نهایت بتوانی احساساتت را ارضا کنی.
ولی مطمئن هستم که خیلی از تحلیل گران وقتی شعبده بازی را به طور حرفه ای یاد می گیرند،
به طور حرفه ای نمی توانند از بازار بورس سود بگیرند و یا سودهای شان مستمر نیست.
مطمئن هستم بارها تحلیل درستی را انجام دادی ولی نتوانستی از موقعیت درست استفاده کنی،
یعنی با اینکه تحلیل هایت احتمال می دهد فلان سهام، سهام خوبی است ولی آن را نمی خری،
و وقتی که رشد می کند با حسرت به آن نگاه می کنی و تصمیم های اشتباه بعدی را می گیری!
یعنی می دانی مردم دوست دارند تا شعبده بازی را تماشا کنند، سرگرم شوند و لذت ببرند،
ولی به خاطر استرس زیاد روی صحنه نمی روی تا اجرای خوبت را به نمایش بگذاری و موقعیت را از دست می دهی.
شکاف واقعیت با ذهن و احساسات سرمایه گذاران پُر می شود
اگر نتوانی ذهن و احساساتت را مدیریت کنی نمی توانی به آنچه که ذهن و احساساتت می خواهند برسی!
یعنی نمی توانی شکاف واقعیت، بین آن چیزی که باید باشد و چیزی که هست، را پُر کنی.
همانطور که قبلا گفتم سرمایه گذاری مثل هنر یک شغل حرفه ای است.
هنر سرمایه گذاری مثل ماه زیبا و نزدیک است.
همه می توانند آن را ببینند و احساس کنند که اگر دست شان را دراز کنند می توانند ماه را بگیرند!
ولی سفر به ما خیلی سخت است و هر کسی قبول نمی کند تا سختی هایش را تحمل کند.
یعنی همه می توانند فکر کنند که هنرمندانه سرمایه گذاری می کنند و احساس کنند که سرمایه گذار حرفه ای هستند.
ولی هر کسی قبول نمی کند سختی های مسیر سرمایه گذاری هنرمندانه و حرفه ای را تحمل کند.
اینجاست که احساسات سرمایه گذاران کار دست شان می دهد و دست به کارهای عجیب و غریب می زنند و تحلیل های عجیب و غریب می کنند.
در نهایت احساسات مثبت به خاطر تحلیل های اشتباه و ضرر کردن به احساسات منفی تبدیل می شود.
احساساتی مثل ترس، عصبانیت، استرس، ناراحتی، ناامیدی، سردرگمی، تاسف، افسردگی و…
که نه تنها به لذت ختم نمی شود بلکه باعث درد و رنج بیشتر و بیشتر می شود.
پس سرمایه گذاری فقط تحلیل گری نیست!
سرمایه گذار خوب می تواند تحلیل گر خوب باشد
ولی تحلیل گر خوب نمی تواند سرمایه گذار خوب باشد
در نهایت متوجه می شوی که باید شکاف واقعیت، یعنی چیزی که هست (تحلیل گر خوب) با چیزی که باید باشد (سرمایه گذار خوب)، را پُر کنی.
تحلیل گر خوب می داند که ماه زیبا و نزدیک است و احساس می کند که اگر دستش را دراز کند به آن می رسد،
ولی سرمایه گذار خوب می داند که باید سختی راه را تحمل کند و فکر می کند که چطور می تواند به ماه زیبا و نزدیک برسد.
دقیقا همینجاست که می گویم احساسات سرمایه گذاران کشک نیست!
یعنی احساسات می تواند به تو کمک کند تا با مدل فکری و تحلیل ذهنی آن را ارضا کنی.
احساس در اوج بودن باعث شد که به فکر پرواز بیفتیم و با تحلیل ذهنی، هواپیما بسازیم و احساس مان را ارضا کنیم.
اگر بدون تحلیل ذهنی می خواستیم، احساس مان را ارضا کنیم باید چه کار می کردیم؟
می رفتیم بالای کوه و دست هایمان را باز می کردیم و در هوا بال بال می زدیم!؟
بله! آن وقت احساس مان ارضا می شد و وارد دنیای جدیدی می شدیم تا بقیه احساسات مان را با حوری ها ارضا کنیم! J
کاری که خیلی از تحلیل گران و سرمایه گذاران انجام می دهند!
شکاف های ذهنی ات را پُر کن
مدل فکری و تحلیل ذهنی آدم ها کاملا با هم متفاوت است.
و این تفاوت های فکری و ذهنی است که باعث می شود یکی هواپیما بسازد و پرواز کند و دیگری خودش را به بالای کوه برساند و در هوا بال بال بزند!
سرمایه گذار، شکاف های ذهنی اش را پُر می کند و با ساختن هواپیما، موفق می شود شکاف واقعیت را نیز پُر کند و پرواز کند تا احساسش ارضا شود.
تحلیل گر، شکاف های ذهنی اش را پُر نمی کند و با ساختن توهم، به خیال خودش موفق می شود شکاف واقعیت را نیز پُر کند و پرواز کند تا احساسش را با حوری ها تقسیم کند!
سرمایه گذاری پُر از شکاف های ذهنی است!
- یعنی می خواهی سرمایه گذار حرفه ای شوی ولی بدون قبول سختی!
- یعنی می خواهی سرمایه گذاری پُر سودی کنی ولی بدون قبول ضرر!
- یعنی افتخار می کنی که آدم ریسک پذیری هستی ولی سود تضمینی می خواهی!
- یعنی می دانی که ضرر هم جزیی از بازار است ولی روحیه خودت را می بازی!
- یعنی می دانی که بانک سالی ۱۵ درصد سود می دهد ولی از بورس ماهی ۱۵ درصد سود می خواهی!
- یعنی می دانی که می دانی ولی دانسته هایت را بکار نمی گیری!
- یعنی فقط احساساتی عمل می کنی بدون هیچ گونه توجیهی!
پس اگر می خواهی سرمایه گذار موفقی شوی و به سودهای بزرگ برسی،
لازم است اول شکاف های ذهنی ات را پیدا کنی و بعد آن ها را پُر کنی
لازم است بدانی که سرمایه گذاری شغل حرفه ای و هنرمندانه است.
و تمام شغل های حرفه ای و هنرمندانه، هم سخت و هم خطرناکند.
یعنی سرمایه گذار موفق می داند که هیچ وقت سودش قطعی نیست و تمام تحلیل های موجود فقط احتمالات را بیان می کنند، بنابراین
همیشه احتمال اشتباه کردن و از دست دادن پول وجود دارد
اگر همین یک جمله را بپذیری یکی از شکاف های بسیار مهم و اصلی ذهنت را پُر کردی،
یعنی شکاف سود قطعی!
سرمایه گذاری بدون ریسک یعنی همین!
شناسایی تمام ریسک های مسیر و قدم گذاشتن آگاهانه در آن مسیر
جمله خیلی قشنگی است و همه ما آن را قبول داریم ولی در عمل نه!
در واقع به زبان می گویی که من قبول می کنم خرید و فروش سهام ریسک دارد ولی در عمل یعنی وقتی که سهام یک شرکت را خریدی، به گفته خودت باور قلبی نداری.
یعنی هنوز باور نداری که نه تنها هیچ سود قطعی ای وجود ندارد بلکه احتمال ضرر کردن هم هست.
چرا اینطور می شود و تو وقتی وارد سرمایه گذاری می شوی همه چیز را فراموش می کنی؟
چون فقط به پول فکر می کنی نه ریسک!
چون فقط به قله فکر می کنی نه به دره!
می دانی در مسیر رسیدن به قله، دره هایی وجود دارد ولی چشم بسته قدم در راه می گذاری و توقع داری به قله برسی.
می دانی برای رسیدن به سودهای بزرگ، ریسک های زیادی را باید تحمل کنی ولی چشم بسته فقط به پول فکر می کنی.
عاشقانه می خواهی پول را بغل کنی و با آن عشق بازی کنی!
ولی اول باید عاشقانه ریسک را قبول کنی تا به پول برسی!
هنوز سرمایه گذاری بدون ریسک را قبول نکرده ای!
یعنی هنوز قبول نکرده ای که لازم است در مسیر رسیدن به سودهای بزرگ آگاهانه قدم برداری!
چون احساسات داری و احساسات تو کشک نیستند!
یعنی وقتی می خواهی ریسک را قبول کنی یک سد محکم و قوی جلوی تو را می گیرد.
پس لازم است احساسات خودت را شناسایی کنی و آن ها را بپذیری تا بتوانی با کمک احساسات تمام شکاف های ذهنی ات را پُر کنی.
یعنی باید سد قوی احساسات را بشکنی و آن ها را رام کنی!
خُب الان مشتاقانه منتظری که بدانی:
چه احساساتی نمی گذارند تو سرمایه گذاری بدون ریسک را قبول کنی؟
چه احساساتی نمی گذارند تو قبل از بغل کردن پول، ریسک ها را بغل کنی؟
چه احساساتی نمی گذارند تو شکاف های ذهنی ات را پُر کنی؟
چه احساساتی نمی گذارند سهامی که در حال صعود است را نگه داری و بیشتر سود کنی؟
چه احساساتی نمی گذارند سهامی که در حال سقوط است را بفروشی و بیشتر ضرر نکنی؟
باز هم می رسیم به این جمله خیلی خیلی مهم:
۸۰ درصد بورس تحلیل ذهنی است و فقط ۲۰ درصد آن تحلیل های دیگر
و تحلیل ذهنی هم مستقیما با احساسات سرمایه گذاران ارتباط دارد.
هشدار جدی و خیلی مهم!!!
اگر این احساسات را شناسایی نکنی و شکاف های ذهنی ات را پُر نکنی،
گرگ های گرسنه زیادی هستند که از احساسات تو به نفع خودشان استفاده می کنند.
گرگ هایی که دل شان به حال تو نسوخته است و تو را تیکه پاره می کنند.
گرگ هایی که در لباس میش منتظر تو نشستند که وقت، پول، ذهن و زندگی تو را نابود کنند.
گرگ هایی که باعث می شوند برای همیشه قید بورس و سهامداری و سودهای بزرگ را بزنی.
حالا تو می دانی که می خواهی با کمک احساسات خودت، شکاف های ذهنی ات را پُر کنی تا اسیر گرگ های گرسنه نشوی، درست است؟
حالا از چه استراتژی و روش هایی کمک بگیری تا گرگ های گرسنه از احساسات تو سوءاستفاده نکنند؟
خُب لازم است بدانی که استراتژی اصلی فقط در ذهن توست!
بله درست متوجه شدی، تو فقط با کمک ذهن خودت می توانی احساساتت را شناسایی کنی و سپس شکاف های ذهنی ات را پُر کنی.
استراتژی ذهنی تنها راه سرمایه گذاری بدون ریسک است!
About صادق عباسی
بزرگترین و قوی ترین استراتژی سرمایه گذاری بدون ریسک در بازار بورس فقط در ذهن خود توست پس در تحلیل ها و حرف های دیگران، دنبال پیدا کردن فرمول یا معجزه نباش! چون پیش بینی ها در بهترین حالت، فقط ۲۰ درصد جواب می دهد و ۸۰ درصد لازم است که روانشناسی سرمایه گذاری بلد باشی و مربی ذهن خودت شوی. و اینجا دقیقا همان جایی است که قرار است به سودهای بزرگ برسی.
More Posts by صادق عباسی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.